در رابطه زناشویی هر یک از طرفین برای خود هویت و شخصیت مستقل دارند و زمانی که دو نفر تصمیم به زندگی مشترک میگیرند، باید بتوانند همراه با حفظ فردیت خود قسمتی از زندگی خود را به اشتراک بگذارند. این اشتراک صددرصد نیست با دریافت مشاوره ازدواج میتوانید این میزان اشتراک را بیشتر بشناسید. در زندگی مشترک،افراد نیازمند یک حریم شخصی و خصوصی هستند، چرا که وجود این فضای شخصی، به اندازه در کنار یکدیگر بودن به همزیستی رابطه زناشویی کمک میکند.
متاسفانه دید منفی در جامعه نسبت به کسانی که طلاق میگیرند باعث میشود تا از آنها به عنوان ناسازگار و ضعیف یاد شود اما باید بدانیم لزوما این افراد مشکل دار نیستند، چرا که گاهی به دلیل انتخابهای غلط، اتفاقهای پیش بینی نشده و غیرقابل کنترل در زندگی آنها پیش میآید که آنان را به این مرحله سوق میدهد.
کم پیدا میشوند آدمهایی که برای طلاق ازدواج کنند. البته گاه ردپای چنین آدمهای عجیبی را در صفحه حوادث و دادگاههای خانواده میبینیم که ازدواج را وسیلهای برای خالی کردن جیب دیگران و سوءاستفادههای مالی و موقعیتی قرار میدهند اما اغلب آدمها ازدواج نمیکنند که جیب خالی کنند و بعد جدا شوند. یعنی ازدواج نمیکنند که وقتی آن هدف اصلی محقق شد دست طرف مقابل را در پوست گردو بگذارند و دنبال شکار دیگری بگردند.
بیشتر آدمها وقتی میخواهند ازدواج کنند دوست دارند در کنار یک دیگری به نام همسر به آرامش برسند، بچه دار شوند و خانوادهای داشته باشند اما حتی اگر هر دو طرف ازدواج یعنی دختر و پسر هدف دیگری جز این نداشته باشند باز میبینیم که برخی از آنها در ادامه به چالشهای بزرگ و گرههای بازنشدنی میرسند و گاه چارهای جز جدا شدن نمییابند اما چرا اینگونه است؟
چرا آدمهایی که به دنبال سوء استفاده در رابطه ازدواج نمیگردند، گاه چارهای جز جدایی در پیش رو نمیبینند؟ واقعیت این است که یکی از مهم ترین تصمیمهای زندگی آدمها یعنی آغاز رابطه زوجیت زیر سایه «باورهای شناختی غیرمنطقی» قرار دارد. تردیدی در این نیست که همه ما در همه تصمیمهای ریز و درشت زندگی مان زیر سایه باورهای مان قرار داریم و از پنجره و ایوان باورهای مان به مسائل و موضوعاتی که در زندگی مان پیش میآید، نگاه میکنیم، این اتفاق خواه ناخواه در ازدواج هم میافتد. از همین رو به هر میزان که مداخله باورهای شناختی غیرمنطقی بیشتر میشود احتمال اینکه ازدواج یک زوج به شکست منجر شود بیشتر میشود.
کتاب «ازدواج و باورهای رایج» نوشته دکتر نرگس چیمه، روانپزشک و عضو هیات علمیدانشگاه شهید بهشتی در نقد برخی از باورهایی است که در فرهنگ عمومیو بدنه جامعه نسبت به ازدواج وجود دارد اما این باورها پایههای منطقی و علمیندارد.
یکی از مهمترین مباحث این کتاب تشریح و اشاره به باورهای شناختی غیرمنطقی در ازدواج است. یعنی سوءتفاهمها و سوءبرداشتهای ذهنی که فرد در مواجهه با ازدواج در ذهن خود انباشته دارد و همان سوءتفاهمها را با خود به متن رابطه زوجیت میکشاند یا اینکه آن سوءبرداشتها، آنقدر پیرنگ قدرتمندی در ذهن فرد دارد که اجازه ازدواج را به او نمیدهد. مثلا فرد ممکن است کاملا کمال گرایانه با خود بیندیشد که فقط یک نفر در دنیا وجود دارد که او را میتواند خوشبخت کند، این فرد هم مطمئنا خواستگار اول نیست.
یعنی آنقدر باید خواستگار قلابی بیاید و بیاید تا بالاخره آن یک نفر خواستگار اصیل، خود را نشن دهد و دُم به تله بدهد یا مثلا کسی با خود بیندیشد که همه مردها خیانتکارند، بنابراین به هیچ مردی نمیشود تکیه و اعتماد کرد. پس چرا باید ازدواج کنیم؟
آنچه در ادامه میآید اشارهای به این باورهای شناختی غیرمنطقی است که مثل چتری تیره بر بالای سر آدمهایی که میخواهند ازدواج کنند باز میشود.
1- با کسی ازدواج کنیم که ویژگیهای شخصیتی متفاوتی داشته باشد
از پیامدهای منفی این عقیده این است که افراد تشویق میشوند به دنبال همسری متفاوت از خودشان باشند تا کسی که با آنها مشابهت دارد. این به نوعی تشویق بی مسئولیتی است. به این ترتیب که آدم شلختهای با فردی منظم و آراسته ازدواج میکند به این امید که طرف مقابل به هم ریختگیهای او را جمع خواهد کرد. این امر میتواند انصراف از تغییر خاصی هم باشد یعنی به جای اینکه خودم را تغییر دهم با کسی که نقطه مقابل ویژگیهای من را دارد، ازدواج میکنم. به این ترتیب میتوانم نقاط ضعف خود را جبران کنم. زندگی با فردی که به طور معناداری متفاوت است، تنها منجر به بروز تعارض، نارضایتی و ناخشنودی در زندگی زناشویی میشود.د راین زمینه مشاوره قبل از ازدواج مهم است.
2- تا زمانی که فرد ایده آل خود را نیافته ایم نباید راضی شویم
چنین تمایل کمال گرایانهای باعث کاهش توانایی فرد در یافتن راه حلهاست و منجر به نتایج معکوسی میشود چرا که ما در دنیای پر از احتمالات زندگی میکنیم و آرزوی حقیقت و امنیت مطلق باعث انتظارات اغراق آمیزی میشود که سودی نخواهد داشت و در نهایت باعث ایجاد تردید و تنش در زندگی میشود. افرادی که اینگونه فکر میکنند تنها میتوانند روابط کوتاه مدتی را با دیگران برقرار سازند و به جای اینکه به شناخت طرف مقابل بپردازند با ناپختگی به ارزیابی افراد و روابط خود روی میآورند.
3- وجود احساس کفایت و شایستگی همسری قبل از تصمیم به ازدواج
این باور غلط باعث میشود تا افراد مدتی طولانی مجرد باقی بمانند چرا که بسیاری از آنها هیچ وقت این احساس کفایت کامل را به عنوان یک زن یا شوهر نخواهند داشت. در مقابل این باور غلط میتوان گفت که یک فرد به عنوان یک همسر باید احساس کفایت کند اما اکثر افراد درباره شایستگی خود احساس تردید و اضطراب دارند. این استرس نباید باعث کناره گیری آنها از ازدواج شود چرا که هیچ کس کامل نیست.
4- در دنیا برای هر کس تنها یک فرد مناسب برای ازدواج وجود دارد
این باور غیرمنطقی پیامدهای منفی بی شماری را برای فرد به همراه میآورد. چنین باورهایی باعث میشوند فرد در فرآیند انتخاب همسر به شکلی منفعلانه عمل کند. به عنوان مثال برخی معتقدند نیمه گمشده آنها بالاخره خواهد آمد، بنابراین دیگر تلاشی برای برقراری ارتباط و نزدیکی با دیگران و شناخت آنها نمیکنند. در مقابل این باور غیرمنطقی میتوان گفت افراد متعددی وجود دارند که یک فرد میتواند برای ازدواج موفق از میان آنها دست به انتخاب بزند.
5- یک فرد با هر کسی میتواند خوشحال باشد به این شرط که آنها برای رابطه شان سخت تلاش کنند
با تلاش کافی هر چیزی ممکن است و در نهایت فرد تصمیم به ازدواج ناپخته میگیرد. پیامدهای منفی متعددی برای چنین عقیدهای وجود دارد که عبارتند از اتخاذ دیدگاهی سهل انگارانه و تفریطی در همسرگزینی. تعدادی از زوجین که به چنین دیدگاهی معتقدند ماهها و سالها به سختی تلاش میکنند بدون اینکه به موفقیتی در زندگی برسند.
6- زوجها قبل ازدواج باید ثابت کنند ارتباط خوبی در زندگی مشترک شان خواهند داشت
این قبیل زوجها کسانی اند که بعد از آشنایی با یکدیگر، دوره نامزدی طولانی خود را صرف تلاش غیرضروری میکنند تا ثابت کنند که ازدواج خوبی خواهند داشت. به این معنی که موقعیتهایی را خلق میکنند تا نقاط قوت رابطه خود را مورد آزمایش قرار دهند. به عنوان مثال با دیگری قرار میگذارند تا ببینند که آیا نامزدشان واکنش حسادت آمیز نشان خواهد داد یا اینکه چگونه خشم خود را کنترل خواهد کرد. در این شرایط طرف مقابل هم خسته از این امتحانها به رابطه خاتمه میدهد.
7- یک زوج موفق باید همیشه با هم باشند
در رابطه زناشویی هر یک از طرفین برای خود هویت و شخصیت مستقل و جداگانهای دارند و زمانی که دو نفر تصمیم به زندگی مشترک میگیرند، باید بتوانند همراه با حفظ فردیت خود، قسمتی از زندگی خود را به اشتراک بگذارند. این اشتراک صددرصد نیست و با توجه به نیاز افراد برای استقلال لازم است برخی از فعالیتهای فردی مثل شغل یا برخی علایق حفظ شود. در زندگی مشترک، افراد نیازمند یک حریم شخصی و خصوصی هستند چرا که وجود این فضای شخصی، به اندازه در کنار یکدیگر بودن به همزیستی رابطه زناشویی کمک میکند.
8- اینکه عاشق کسی باشی برای ازدواج با او کفایت میکند
عاشق شدن آسان است اما ازدواجی که بیشتر بر پایه احساس بنا شده باشد تا عقل، خطرناک است. دوستیها و آشناییهایی که بر پایه احساس و کنش ناگهانی اند، اغلب منجر به ازدواجهای ناپخته میشوند چرا که افراد به شناخت درستی از یکدیگر نرسیده اند. با وجود اینکه عشق عاملی موثر در شروع زندگی زناشویی است اما موفقیت ازدواج و پایداری آن به عوامل مهم دیگری بستگی دارد که برخی از آنها عبارتند از شباهت و نزدیکی در ارزشها، گذشته مشترک، سن ازدواج، آمادگی برای ازدواج و انتظارات و خواستههای منطقی.
9- تا زیر یک سقف زندگی نکنی، نمیتوانی همسرت را بشناسی
قبل از ازدواج، شناسایی ویژگیها مرحله مهمیاست که میتواند از طریق روشهای مختلف مانند رفت و آمدهای خانوادگی و مشاورهها صورت گیرد. اگرچه کسب شناخت از طرف مقابل هیچ گاه صددرصد نیست اما به فرد کمک میکند تا از روی آگاهی و طبق معیارهای صحیح اقدام به تصمیم گیری کند. اعتقاد به این باور باعث میشود که افراد احساس کنند هر چقدر هم که قبل از ازدواج تلاش کنند قادر به شناسایی طرف مقابل نیستند بنابراین عدهای در تصمیم گیری دچار تردید و دو دلی میشوند و عدهای دیگر، برعکس، از تلاش برای آشنایی قبل از ازدواج پرهیز میکنند.
10- اگر زوجی با هم دعوا کنند یعنی همدیگر را دوست ندارند!
انسان در هر رابطهای از جمله مادر و فرزندی، خواهر و برادری و زن و شوهری دچار تعارض میشود و به مشکل برمیخورد و هیچ رابطهای بدون تعارض نیست اما این دلیل نمیشود که آنان همدیگر را دوست ندارند.
به علاوه تحقیقات نشان میدهد که زوجهایی که میآموزند چگونه تعارضها و اختلافات خود را به طور موثر و کارآمد حل و فصل کنند، بیشتر از زوجهایی که فاقد چنین مهارتهایی هستند میتوانند به زندگی مشترک ادامه دهند.
11- ذکر مشکلات و کند و کاو گذشته میتواند مفید باشد
گرچه در بسیاری از موارد، مشکل میتواند هم متاثر از اتفاقات گذشته و هم تحت تاثیر رویدادهای زمان حال زندگی باشد اما زیر و رو کردن گذشتهها جز اینکه احساسات ناخوشایند قبلی را در رابطه با موضوع مشکل زا زنده کند، سود دیگری ندارد.
نکته مهم این است که فرد با مشکل فعلی روبرو شود و به دنبال پیدا کردن راه حلی برای آن باشد، به گونهای که پس از حل مشکل به سطحی از خودآگاهی برسد که در آن به نقاط قوت و ضعف خود پی ببرد و در برطرف کردن آنها سعی کند و نقاط قوت خود را نیز ارتقا ببخشد.
12- تصمیم برای انتخاب همسر، آسان و بسته به شانس است
این عقیده باعث کاهش تلاش فرد در انتخاب همسر و در نهایت منجر به انتخاب نامناسب میشود. همچنین این باور، باعث کاهش مسئولیت پذیری افراد هنگام شکست و ناکامیمیشود و در نهایت تلاشی برای بهبود رابطه و حل مشکلات آن نخواهند کرد.
13- زندگی مشترک باید سرشار از خوشی باشد و یک زوج باید تمام رضایت خاطر خود را در زندگی مشترک به دست آورند
زندگی زناشویی نیز مانند هر رابطه دیگری در معرض تعارضها و ناکامیها قرار دارد، بنابراین نباید انتظار داشت که همیشه همه چیز مطابق میل ما پیش برود اما اعتقاد به این باور که زندگی مشترک یعنی خوشی محض و همسر یعنی رضایت خاطر مداوم باعث میشود افراد با کوچکترین ناکامیدچار یأس شوند و به زندگی زناشویی خود آسیب بزنند.
14- ازدواج میکنم و در صورت بروز مشکل طلاق میگیرم
برخی افراد دیدگاه ساده انگارانهای نسبت به طلاق دارند و این تصور را دارند که اگر بعد از ازدواج با مشکلی مواجه شوند به راحتی میتوانند جدا شوند. این افراد آگاهی کمیاز پیامدهای طلاق دارند و نمیدانند که جدایی، اثرات مخرب روانی، اجتماعی و جسمیبه بار میآورد و این اثرات در برخی موارد مدتها در افراد باقی میماند. از طرفی افرادی که با این طرز تفکر ازدواج میکنند تعهد و پایبندی کمتری برای حفظ رابطه دارند و به محض مواجه شدن با مشکلات، طلاق را به عنوان اولین راه حل در نظر میگیرند.
15- طلاق یعنی شکست
اگرچه طلاق به عنوان پدیدهای مذموم شناخته شده است اما در برخی شرایط میتواند به عنوان آخرین راه حل مطرح شود. ماندن طولانی مدت در محیط پر از تنش و درگیری نه تنها به بهبود اوضاع کمک نمیکند بلکه دو طرف را فرسوده میکند و سلامت جسمیو روانی آنها را به خطر میاندازد. در این شرایط جدایی به عنوان یک راه حل میتواند به افراد کمک کند تا شروع جدیدی برای زندگی خود به وجود بیاورند.
16- کسانی که طلاق گرفته اند افراد مشکل دار و ضعیفی اند!
متاسفانه دید منفی در جامعه نسبت به کسانی که طلاق میگیرند باعث میشود تا از آنها به عنوان ناسازگار و ضعیف یاد شود اما باید بدانیم لزوما این افراد مشکل دار نیستند چرا که گاهی به دلیل انتخابهای غلط، اتفاقهای پیش بینی نشده و غیرقابل کنترل در زندگی آنها پیش میآید که آنان را به این مرحله سوق میدهد.